[فعل]

beruhigen

/bəˈʁuːiɡən/
فعل گذرا
[گذشته: beruhigte] [گذشته: beruhigte] [گذشته کامل: beruhigt] [فعل کمکی: haben ]

1 آرام کردن

  • 1.Der Vater versucht das weinende Kind zu beruhigen.
    1. پدر تلاش کرد گریه بچه را آرام کند.
  • 2.Ich kann Sie beruhigen. Ihrem Sohn ist nichts passiert.
    2. من می توانم تو را آرام کنم. هیچ اتفاقی برای پسرت نیوفتاده.

2 آرامش خود را حفظ کردن آرام شدن (sich beruhigen)

مترادف و متضاد ruhig werden sich besänftigen
  • 1.Beruhigen Sie sich bitte. Es ist alles in Ordnung.
    1. لطفاً آرامش خود را حفظ کنید. همه چیز تحت‌ کنترل است.
  • 2.Nach dem Schreck hat sie sich sehr schnell beruhigt.
    2. بعد از وحشت او خیلی سریع آرام شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان