[فعل]

umgehen

/ʊmˈɡeːən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: umging] [گذشته: umging] [گذشته کامل: umgangen] [فعل کمکی: haben ]

1 اجتناب کردن دوری کردن

مترادف و متضاد ausweichen fernhalten vermeiden
etwas (Akk.) umgehen
از چیزی اجتناب کردن
  • 1. Das lässt sich nicht umgehen.
    1. از این نمی‌شود اجتناب کرد. [این غیر قابل اجتناب است.]
  • 2. Ich versuche das Thema zu umgehen.
    2. من سعی می کنم از این موضوع اجتناب کنم.
ein Gesetz umgehen
از قانون دوری کردن [قانون را دور زدن]
die Antwort auf etwas (Akk.) umgehen
از پاسخ به چیزی اجتناب کردن

2 کنار آمدن رفتار کردن

مترادف و متضاد anpacken behandeln umspringen verfahren
(gut/schnell/...) mit etwas (Dat.) umgehen
(خوب/سریع/...) با چیزی کنار آمدن
  • 1. Er weiß mit Kindern richtig umzugehen.
    1. او کنار آمدن صحیح با کودکان را می‌فهمد.
  • 2. Sie kann sehr gut mit Pferden umgehen.
    2. او می‌تواند به‌خوبی با اسب‌ها کنار بیاید.
mit jemandem grob/behutsam umgehen
با کسی خشن/باملایمت رفتار کردن
  • Sie gehen immer mit mir behutsam um.
    آن‌ها همیشه با من با ملایمت رفتار می‌کنند.

3 پخش شدن

مترادف و متضاد sich ausbreiten um sich greifen verbreiten
ein Gerücht/eine Krankheit umgehen
یک شایعه/یک بیماری پخش شدن

4 رفت و آمد کردن

مترادف و متضاد herumgeistern spuken
ein Geist/ein Gespenst umgehen
روح/شبه رفت‌وآمد کردن
  • In diesem Schloss geht ein Gespenst um.
    در این قصر شبهی رفت و آمد می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان