[اسم]

die Ordnung

/ˈʔoʁdnʊŋ/
غیرقابل شمارش مونث
[ملکی: Ordnung]

1 ترتیب نظم

  • 1.Hier herrscht Ordnung.
    1. این‌جا نظم برقرار است.
  • 2.Mach mal etwas Ordnung in deinem Zimmer!
    2. کمی به اتاقت نظم بده [کمی اتاقت را مرتب کن]!
  • 3.Überall herrscht eine wunderbare Ordnung.
    3. همه‌جا نظم فوق‌العاده حاکم است.

2 قانون مقررات

  • 1.Bitte beachten Sie die Hausordnung.
    1. لطفاً به مقررات خانه توجه کنید.
  • 2.Respektieren Sie die Moral und demokratische Ordnung.
    2. به اخلاق و قانون دموکراتیک احترام بگذارید.

3 سالم

in Ordnung
سالم
  • 1. Diese Maschine ist nicht in Ordnung.
    1. این ماشین سالم نیست [درست کار نمی‌کند].
  • 2. Mit dem Motor ist etwas nicht in Ordnung.
    2. یک چیزی در این موتور سالم نیست [درست کار نمی‌کند، خراب است].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان